سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ امام زمان (عج)
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محمد حسین[121]
 

مهدی جان ، دردم از این نیست که نمی بینمت دردم از این است که شاید ببینمت ولی نشناسمت

  پیوند دوستان
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 252019
کل یادداشتها ها : 166

نوشته شده در تاریخ 93/4/24 ساعت 1:4 ص توسط محمد حسین


بیشترین خاطراتی را که از پدرم به یاد دارم سرفه های مداوم و تنگی نفس حاصل از شیمیای بودن ایشان بود.
ام روح الله فلاوند راد جانباز خوزستانی که چند وقت پیش به شهادت رسید را کمتر کسی شنیده است، نه گروه گروه هنرمند به دیدارش رفته بودند و نه تا لحظه شهادت مسئولی در خانه شان را زده بود.
بقیه را در ادامه مطلب مشاهده کنید.
درد روزهای جانبازی روح الله راد را فقط دختر جوانی دیده است که حالا با چشمان گریان از روزهای جانبازی تا شهادت پدر می گوید، روزهایی که خود به تنهایی تا ساعت ها بعد از سرفه های پدر شیمایی اش خلط های او را از روی صورتش پاک می کرد تا بگوید بابا.

لحظه شماری می کردم بابا مرخصی داشته باشد

خانم معصومه راد در گفت و گو با خبرنگار پایگاه خبری شهدای ایران؛ اظهار داشت: پدر من شهیدی بود که خیلی مظلومانه از این دنیا رفت.از زمانی که من خودم را شناخته ام پدرم در جبهه های جنگ بود و در دروان جنگ هیچگاه به طور کامل پدرم را ندیدم.

وی ادامه داد: شهید راد در تمام مدت هشت سال جنگ در جبهه حضور داشتند و این مسئله باعث شده بود که کودکی سختی را پشت سر بگذارنم و همیشه لحظه شماری می کردم تا مدت زمان مرخصی پدرم بیشتر شود تا از وجود پدر بیشتر لذت ببرم.

این دختر شهید به زندگی بعد از دوران جنگ پرداخت و گفت: ما هیچ وقت یک جا ثابت نبودیم و به اقتضای شغل پدر همیشه در شهر های مختلف زندگی کردیم این مسئله در حالی بود که پدرم به واسطه رنج ها و دردهای حاصل از جانبازی باید این نقل و انتقالات را قبول می کرد تا بیکار نشوند.شهرهای مانند شیراز، اهواز کرج، خوزستان و اصفهان از جمله شهرهایی بود که ما تجربه زندگی در آن را داریم.

سرفه های شیمیایی بیشترین خاطره از پدر


خانم راد با اشاره به گوشه ای از رنج ها و مشکلات پدرشان در زمان جانبازی عنوان کرد: بیشترین خاطراتی را که از پدرم به یاد دارم سرفه های مداوم و تنگی نفس حاصل از شیمیای بودن ایشان بود.

این سرفها به قدری ادامه پیدا می کرد که حتی گاهی نفس او قطع می شد و تشنج می کرد و من تا ساعت ها خلط های حاصل از این سرفه ها را در صورت و گلوی پدرم پاک می کردم.

خانم راد گفت: من ذره ذره شهادت پدرم را در این سالها جلوی چشمان خودم دیدم.

از پیگیری پرونده جانبازی منصرف شدیم

وی در حالی که از شدت بغض نمی توانست به راحتی صحبت کند گفت: در این سالها حتی یک مسئول هم درب منزل ما را نزد تا از مشکلات ما خبر دار شود. زمانی که به اصرار من، پدرم به کمیسیون بنیاد شهید رفت مسئولان مربوط آنچنان با بی تفاوتی و سردی برخورد کردند که پدرم از هر نوع ادامه پرونده جانبازی خود منصرف شد و درنهایت با یک امتیاز 25 درصدی از دنیا رفت.

دختر شهید درباره شرایط سخت زندگی شهید روح الله راد عنوان کرد: مادرم به دلیل همین مشکلات از پدرم سالها پیش هنگامی که من بچه بودم جدا شد و پدرم به تنهایی رنج رشد و تربیت 8 فرزند را به دوش کشید و هیچگاه مهر و محبتش را به ما دریغ نکرد.

راد ادامه داد: پدرم با این همه مشکلات همیشه با روحیه باز و آغوشی باز با اطرافیان برخورد می کرد طوری که هیچگاه اجازه نمی داد کسی از جانباز بودن او اطلاع پیدا کند.

معصومه راد با بیان این نکته که در طی این سالها همیشه تنهای تنها پدر جانبازش را به بیمارستان می برد خاطر نشان کرد: شهید روح الله راد به ولایت مداری و خدمت به سرزمین خود همیشه مفتخر بود و همواره فرزندان خود را به ادامه این مسیر دعوت می کرد.

شهید راد 8 خرداد بعد از تحمل سالها درد و رنج ناشی از جانبازی به شهادت رسید.







طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ